عکس از دنیا خانم در روز سیزده بدر *********
این هم چند تا عکس خوشگل از گل روی ماه دختر نازم....
این هم چند تا عکس خوشگل از گل روی ماه دختر نازم....
هر زنی زیباست
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا زنها گریه می کنند؟ مادر فرزندش را در اغوش گرفت و گفت نمی دانم عزیزم نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت :بابا چرا مادر همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید این بود:همه زنها گریه می کنند بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتنند متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند از خداپرسید :خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد من زن رابه شکل ویژه ایی افریده ام به شانه های زن قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند به بدنش تحملی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند به دستانش قدرتی داده ام ک...
نویسنده :
مامان افسانه
14:39
هر زنی زیباست
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا زنها گریه می کنند؟ مادر فرزندش را در اغوش گرفت و گفت نمی دانم عزیزم نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت :بابا چرا مادر همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید این بود:همه زنها گریه می کنند بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتنند متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند از خداپرسید :خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد من زن رابه شکل ویژه ایی افریده ام به شانه های زن قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند به بدنش تحملی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند به دستانش قدرتی داده ام که اگر تما...
نویسنده :
مامان افسانه
14:39
روز تولد نفس خانم ما ....
سلام دختر قشنگم ..... روزهای اخر که قرار بود شما نازنینم به دنیا بیایی روزهای سختی بود انگار نمی خواست لحظه های انتظار تموم بشن تا من و بابا شما گل نازمو بغل کنیم همگی ثانیه هارو می شماردیم تا 14 اذر برسه مامانی و بابایی و خاله یلدا از من بی طاقت تر شده بودن هر لحظه می گفتن شاید امروز به دنیا بیاد ولی شما راحت تو شکم مامانی جا خوش کرده بودی و ورجه وورجه میکردی خلاصه کارم شده بود هر روز تا از خواب بیدار میشدم یکراست میرفتم پیش خانم دکتری که قرار بود شمارو به دنیا بیاره التماس کنم که یه روز هم که شده شما رو زودتر به دنیا بیاره ولی قبول نمی کردددددددددد همش میگفت صبر کن الان نههه همه اهل محل منتظر شما بودن همش می پرسیدن چی شد دنیا نیومد لب...
نویسنده :
مامان افسانه
21:35
روز تولد نفس خانم ما ....
سلام دختر قشنگم ..... روزهای اخر که قرار بود شما نازنینم به دنیا بیایی روزهای سختی بود انگار نمی خواست لحظه های انتظار تموم بشن تا من و بابا شما گل نازمو بغل کنیم همگی ثانیه هارو می شماردیم تا 14 اذر برسه مامانی و بابایی و خاله یلدا از من بی طاقت تر شده بودن هر لحظه می گفتن شاید امروز به دنیا بیاد ولی شما راحت تو شکم مامانی جا خوش کرده بودی و ورجه وورجه میکردی خلاصه کارم شده بود هر روز تا از خواب بیدار میشدم یکراست میرفتم پیش خانم دکتری که قرار بود شمارو به دنیا بیاره التماس کنم که یه روز هم که شده شما رو زودتر به دنیا بیاره ولی قبول نمی کردددددددددد همش میگفت صبر کن الان نههه همه اهل محل منتظر شما بودن همش می پر...
نویسنده :
مامان افسانه
21:35
برای دنیای مامان
قشنگترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان وبدان که عاشقانه دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان افسانه
15:08