نازنینم پیشاپیش 22 ماهگیت مبارررک
گل نازنیم پیشاپیش 22 ماهگیت مبارک باشه عزیز دلمممممم
چقدر روزها داره زود میگذره و به امید خدا چیزی به تولدت نمونده قشنگم
چقدر شیرینی لحظه هامون شدی
وقتی میخندی و شادی رو مهمون میکنی
وقتی با هر خند ه ات مست بودنت می شیم
نمیدونی چقدر بابا عاشقته تمام نفسشی
راستی یه خبر دیگه اینکه منو و بابایی خیلی یهویی تصمیم گرفتیم بریم گوشت رو سوراخ کنیم من تا صبح خوابم نبرد فکر اینکه نکنه درد بکشی داشت منو میکشت ولی خدا رو شکر خیلی خوب بود و اذیت نشدی عسلم خیییلی نازتر شدی ماه مامان
اینم از عکسا...
مامانی و باباجون نمیدونستن که گوشت رو سوراخ کردیم وقتی دیدن کلی ذوق کردن و بابا جون هم که میدونه عاشق کیک هستی برات یه کیک خوشمزه خریدو شما تا کیک رو دیدی کلی خوشحال شدی و داد میزدی تبلوت تبلوت (به کیک تبلوت میگی)
قردا شبش هم بابایی ما رو برد فست فودی مورد علاقه ات تا پیتزا بخوری عااااااشق پیتزایی نازممم
البته اینم بگم که از سوسیس و کالباس خبری نیست و فقط مرغ و قارچ یا گوشت و قارچ تا جایی که بشه سعی میکنم همه رو خودم بخورم تا شما کمتر بخوری یه همچین مادر فداکاری هستم من
عید قربان همگی مبارک باشه و امسال هم مثل هر سال باباجون با قربونی و کباب
قربونی حسابی بهمون خوش گذروند عصر هم رفتیم
خونه مامان بابایی و بعدش هم رفتیم خونه مادربزرگ بابایی
الهی سایه پدر مادر ها همیشه مستدام باشه و
همیشه دور سفره اشون جمع بشیم
اینم یه روز دیگه که بعد کلی بازی تو شهربازی و پارک و ددر رفتن اومدیم جای همیشگی
یه روز عصری مادر و دختر هوس کیک کردیمو دست به کار شدیم و کلی بهم کمک کردی
قالب ها رو می چیدی تا من مایع کیک بریزم بعد تا پخت کیک ها جلوی فر منتظر بودی فرشته من
بعدش گفتی خسته شدم رفتی و تو جایی که بابایی همیشه میخوابه ولو شدی
یه شب خیلی کار داشتمو بابا داشت باهات بازی میکرد که یهو با کلی ذوق اومدی پیشمو گفتی
بیا خونمون منم اومم دیدم بابایی برات خونه درست کرده و مثلا مهونی اومده خونه ات نازممم
چند وقت پیش تولد اریا جون بود و چقدر ذوق کرده بودی از دیدن کیک تولد
ولی اونقدر با دیدن کادوهای اریا و خودت هیجان زده شده بودی یادت رفت کیک بخوری و فردا صبحش
که از خواب بیدار شده بودی همش میپرسیدی من تبلوت خوردم؟؟؟
اینم از روزانه های دنیا خانم که فقط شامل ددر و پارک میشه