دنیای مامان بابادنیای مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

دنیا فرشته مامان بابا

در آستانه سالی نو ...

1394/12/22 15:39
نویسنده : مامان افسانه
1,039 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگم بیست و هفت ماهه شدنت مبارررررک

 

 

عزیزترینم این روزا همه درگیر کارای خونه و خرید و ... هستن و ما هم از این قائده مستثنی نیستیم و کماکان داریم خونه رو می تکونیم خندونکخخخ ولی هیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــچ فایده ایی نداره گویا هرچی تمیز میکنم بازم همه چیز همون طوریهسوال

تو این ماه بابا بازهم به سفرکاری رفت و دوریش خیلی سخت می گذشت حتی بابایی هم نمی تونست تحمل کنه و دائم زنگ می زد که دلم براتون تنگ شده نمی تونم بمونم روز اول رفتن بابایی من شدید سرماخوردم مامانی اومد دنبالمون و رفتیم دکترniniweblog.com  سه روزی خونه مامانی بودیم شب دوم بود شما یهویی دچار سندورم تلفن شدی همش میگفتی تلفن میخوام بیچاره بابا جون ساعت ده و نیم شب شما رو برد و سه تا تلفن برات خریدتعجب روز چهارم بابایی اومد و رفتیم کلی خرید کردیمو برای شما کلی لباسای ناز عید  خریدیم و بابایی هم برات یه کادو خوشگل به عنوان سوغاتی خریدمحبت

بگم از ماه شدن هاااتمحبتبوس

یه روز رفته بودیم خرید تو مغازه سرگرم انتخاب بودم دیدم اومدی گفتی مامان . گفتم جانم . گفتی نی نی رو زدمسکوت

گفتم چرااا؟ نباید میزدی!!!!سوت  با خونسردی تمام گفتی نیاز داشتniniweblog.comخنده

کارای عیدم داشت تموم میشد فرشهای هال  رو اوردن گفتم ببین دنیا فرشهامون تمیز شده دیگه نباید روش چیزی بریزی گفتی چشم بعد چند دقیقه بهت کیک دادم  یکمی اش رو خوردی بقیه اش رو تو دستت بردی ریختی تو اتاق خیلی هم شیک دست هات رو داشتی می تکوندی و میگفتی خوب اینجا می تونم بریزم تمیز نیستدلخورخندونک خخخ(اخه فرش اتاق رو هنوز نشسته بودم)قه قهه

بابا چند وقت پیش تو مترو روی پله برقی بوده یه خانمه که اول پله ها بوده از پله برقی پاش سر می خوره میافته پایین مثل بازی دومینو همه می افتن رو هم و اخرین نفر هم بابایی بودهسکوت

واییییی بابایی کتلت شده بودniniweblog.comخندهقه قههقه قهه از شانسش آخرین نفر هم یه مرد سنگین وزن بوده یعنی پِرِسقه قهه بیچاره بابایی هربار میخواست عمق فاجعه رو تعریف کنه من غش میکردم از خندهniniweblog.com

دنده اش خیییلی درد میکرد رفتیم دکتر و دکتر هم احتمال شکستگی داد خیلی باحال بود هروفت میگفتم برو پیش بابا میگفتی نه بابا شکستهخندونک

یه روز جمعه هم شما موندی پیش مامانی وباباجون من و بابا هم رفتیم کرج خرید و سر راه هم رفتیم نمایشگاه بوی عید  فتانه جون هم اونجا بود نمایشگاهش برای جمعیت امام علی بود که خریدها به نفع ایتام بود و ما هم یه کوچولو خرید کردیممحبت

توی این عکس که برای روز جمعه ست هی گفتم بیا صبحانه بخور نخوردی منم اصرار

نکردم نهار خونه مامانی کباب خورون داشتیم اونقدر گرسنه شدی بودی که

نرسیده نشستی سر سفره و شروع کردبغل

 خدای بزرگم در این روزهای پایانی سال به همه دلها گرمی به لبها خنده و به قلبها خوشی و

به تن ها سلامتی عطا کن

و در اخر مثل همیشه بابت نعمتت وجود فرشته نازم دنیا خیلی خیلی شاکرم

خدایااااااااااااااااااااا بابت همه خوبی هایی که در حقم روا داشتی ممنون عااااااااااااااااشقتم خدا جونممم

محبتبوسمحبتبوسمحبت

پسندها (6)

نظرات (16)

نازدونه
22 اسفند 94 16:38
سلام.وووووووووی چقد بامزه شده دخترتون.اونجایی که گفته نی نی کتک لازم باشه خیلی صحنه جیگری هست.خخخخخخخ. عجب اتفاق وحشتناکی افتاده برا اقای خونتون.ولی نکته مهمش اینجاست اخرین نفر مرد بوده یا زن خیلی زیبا و دلنشین بازگو کردید.
مامان افسانه
پاسخ
سلام عزیزم خوبی چه خبراااا ممنونم عزیزم چشات بامزه میبینه خخخ اخرین نفر به مرد سنگین وزن بودههه
نازدونه
23 اسفند 94 20:35
🌺🌺🌷🌷ترانه بهار: بهار یواش یواش میاد   صدای کفش پاش میاد🌸   سرما دیگه بار سفر را بسته   منتظر فصل بهار نشسته🌸   بهار میاد رو شاخه ها   برگ و شکوفه می ذاره🌸   میون دشت، تو باغچه ها   گلهای خوشبو می کاره🌸   ابرا میان به آسمون   نم نم بارون می باره🌸   ماهم باید پنجره را واکنیم   بهار زیبا را تماشا کنیم🌸   تو دلهامون بذر امید بکاریم   بگردیم و شادی را پیدا کنیم 🌺🌺🌷🌷
مامان افسانه
پاسخ
چقدر قشنگ بود واقعااا مرسی سال نو مبارررک باشه دوست گل و با احساسممم
مامان دلنیا
24 اسفند 94 14:36
سلام به روی ماه دنیا جون ودوست گلم افسانه جون وای خدا مردم از خنده کتک نیاز داشته .لابد نیاز داشته لباسای خوشکلت مبارکه عزیزم 27 ماهگیتم مبارکهههههههههههههه ایشالله 120 ساله شی عسل خانوم وای افسانه جون از دست تو خاطره افتادن همسری وچطوری تعریف میکنی خدا رو شکر بخیر گذشته پیشاپیش سال نو مبارک وارزوی بهترینا براتون
مامان افسانه
پاسخ
سلوووووووووووم منظرجونمممم خوبی دلنیا جونم خوبه؟؟ فدات بشم عزیزم خخخ یه همچین بچه ایی دارم من اخه خدایی افتادنش خنده دار بود بوووووووووووووووووووووووووووووووس برای روی ماهتون
نازدونه
29 اسفند 94 22:36
از گپ دخترت کش رفتم 😂😂 اولین هفت سین سفره ی امسالم : سایه ی آقامونه دومین سین : سلامتی آقامونه سومیش : سانتافه ی آقامونه چهارمیش: سود سپرده ی بانكی اقامونه پنجمیش: سفر خارج ازكشوربااقامونه ششمیش : سرمایه آقامونه هفتمیش : سرقفلی مغازه ی آقامونه
مامان افسانه
پاسخ
سلام دوست گل و ماهم خییییلی ممنونم سال نو شما هم مباررررک باشه الهی همیشه عشق و سلامت مهمون خونه دلت باشه بووووووووووووووووس
علـــــی
2 فروردین 95 18:55
چه وبلاگ مسخره ای!!!!!
مامان افسانه
پاسخ
ممنونم
نازدونه
15 فروردین 95 14:26
سلامممممممم دنیاجون کجاییید؟؟؟ چرا مطلب نزاشتی مامان دنیا؟؟ نگرانتون شدم.
مامان افسانه
پاسخ
سلام عزیزم خوبی چه خبرا فدات شم چشم حتما با پست جدید میاییم
نازدونه
16 فروردین 95 15:27
منتظر عکس و مطالب سال جدید هستم خانومی.دلم برا گل دخملتون تنگ شده.
مامان افسانه
پاسخ
چشمممممممممممممممم دوست ماهممممممممممم
نازدونه
28 فروردین 95 15:00
سلام افسانه جان خوبید؟ سلامتید؟ راستش نگران شدم.چرا از عید اصلا مطالب جدید نمیزارید؟
مامان افسانه
پاسخ
سلام نازدونه جونم خوبی ؟ما هم خوبیم واقعا شرمنده ام کردی عزیزم خیلی مهربونی و خیلی لطف داری واقعا ممنون
سارا(مامان یسنا کوچولو)
5 اردیبهشت 95 19:04
سلام افسانه جون.خوبی؟شناختی؟خوشحالم اینجا هم پیدات گردم.من بالاخره بعد از یکسال به نی نی وبلاگ برگشتم.به ما هم یه سر بزن.دنیا خوشگلو به جای من ببوس
مامان افسانه
پاسخ
سلاااام سارا جونی خوبی؟میبینم که اینجا هم داره گروهمون تکمیل میشهفدات بشم یسنا رو ببوس
مامان دلنیا
8 اردیبهشت 95 11:36
سلام عزیزم بازم که نیستی پست جدید بذار دیگه دلمون واسه دنیا جون یه ذره شده
مامان افسانه
پاسخ
سلام عزیییزم اومدم گلمممممممممممممممممممممم خیلی ماهی دوست جونمممم
مامان صفورا
26 اردیبهشت 95 2:48
ای جونم دنیا چقد تو بامزه و شیررییییییییییییین زبونی قربون اون خوشمزه خووووووووووردنت عزیززززم
مامان افسانه
پاسخ
فدااااااااات رفیق بامعرفت
موتور برق
27 اردیبهشت 95 0:34
مطالب شما بسيار جذاب است، موفق و پيروز باشيد.
مامان دلنیا
7 خرداد 95 16:24
سلام افسانه جون من 20 روزی نبودم اومدم گفتم حتما پست جدید گذاشتی اما خبری نبود خوبی دنیا جون خوبه؟
مامان افسانه
پاسخ
سلام منظرجونم واقعا دلم براتون تنگ شده بود خیلی گرقتاریای روزمرگی زیاد شده از طرفی هم باید هم به خونه برسمو و هم یه همبازی برای دنیا باشم بخاطره همین وقتی برای وب برام نمی مونه ولی سعی میکنم بیشتر بیام وب
مامان دلنیا
13 خرداد 95 17:54
بازم که نیستی عزیزم
مامان افسانه
پاسخ
اومدم
نازدونه
19 خرداد 95 19:21
افسانه جون چرا شما این وبلاگ به این قشنگی رو ول کردی ؟؟ اخه گناه ما چیه؟دلمون برا دنیاجون تنگ شده بخدا.میشه بگید چی شده.نگرانتون شدم عاقا.هم شما یهو رفتید هم اتریساجون .من این دوتا وبلاگ عاشقش بودم تنها بچه هایی هستن که واقعا دوسشون دارم.اگه شد وبلاگم پیام بدید.ممنونم.به امید دیدار
مامان افسانه
پاسخ
سلااام نازدونه جون والا چی بگم؟؟بخدا خیلی دقت ندار شدمهمش کار کار کار دیگه اخره شبا بیهوش میشم خلاصه که خییییلی ماهی دوست عزیزم مرسی که به یادمون بودی عزیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییزم
دخترخاله
9 مرداد 95 16:21
الهی چه خانووم کوچولوی دوست داشتنی و نازی. مامانی جون روی گل دخترتون و از طرف من ببوسین
مامان افسانه
پاسخ
خیلی ممنون از محبتتون دوست خوبم