پانزده ماهگی فرشته خونه ما
سلام عشق ناز من 15 ماهگیت خیلی مبارکت باشه گلممممم
مادر فدای روی ماهت الهی همیشه از چشم بد و ادمهای پوچ دور باشی گلمممم
خیلی دلم میخواد هر روز بیامو از کارای و روزانه هات بنویسم ولی خدا شاهده اصلا وقت نمیشه
یه مدتیه کارای عید رو شروع کردم ولی شما نمیذاری که تمومش کنم همش کار برام درست میکنی دیگه اونقدر کار کردم زوارم در رفته بوخوداااا
این روزها بیشتر در گیر سرماخوردگی شما هم هستم خیلی حالت بد بود ولی الان خدا رو شکر بهتری دقیقا یک هفته لب به غذا نزدی و فقط شیر خوردی و کلا رنگ و رو برات نمونده
گل محمدی من این روزا بیشتر روی کلمه ها کار میکنی و هر روز کلمات جدیدی رو میگی مثلا:
اب به یا اباس =اب (خیلی باحاله هر وقت میگی اباس بابا میگه این عباس کیههههههه؟؟؟؟؟؟)
قوقولا=ترقه
مواست=ماست (کلا این کلمه رو خارجکی ادا میکنی نانااااااز)
موس=موز
اویا=خاله رویا
نانا=نی نی
دوده=جوجه (اینو که میگی میخواییم بخوریمت)
ابو=هاپو
پیسی=پیشی
سده=سرده (تا میگیم هوا سرده زود دستاتو بهم میزنی و میگی هو هو سده سده)
یه کار مورد علاقه ات هم این شده که دستت رو تو لیوان اب کنی بعد دست بزنی تا ابش بپاشه تو صورتت چه کیفی میکنی عشقمممم
فدای چشات یه روز من تو اشپزخونه داشتم اشپزی میکردم شما هم گریه و زاری که منو بذار رو مبل منم گفتم نمیشه و اومدم به کارم ادامه دادم بعد چند دقیقه دیدم صدایی نمیاد اومدم دیدم کوسن هارو انداختی زمین و ازشون بالا رفتی و دراز کشیدی و داری فیلم میبینی اصلا هم به من محل نمیدادی که داشتم بر و بر نگاهت میکردم
عاشق اینم وقتی سرت رو رو پاهام میذاری و کارتون میبینی
دنیای من وقتی تاب بازی میکنه شعرش رو هم خیلی ناز میخونی
وقتی سوار تاب میشی هر چی عروسک داری میگیری بغلت طوری که دیگه خودت جا نمیشی
خو یهویی عروسکات رو فقط سوار کن دیگه
مثلا داره تو کارای عید کمکم میکنه
چقدرم دقیق داره دل و روده جارو برقی رو خالی میکنه
دنیااااااااااااااااااااااااااااااا نریز
اینجا فکر کنم راحت دوازدهمین بار بود که من جمعشون میکردم
میرفتم میومدم میدیدم بازم ریخته
دنیا بر سر مزار وسایل کشو
این کلاهتو وقتی 6ماهت بود از کاشان خریده بودیم فدات
اینم از ابتکارات عشقم
از دست این بابایی که خلاقیتش بالاست
با گیره لباس برات تاج درست کرده
همینجا بذار بخورمت نانااااااز
عروسکم توی این عکس قبلش با بابایی رفته بودیم بیرون خیلی راه رفته بودی
اومدیم خونه و اصرار برای تاب همین که نشستی رو تاب
من و بابایی سرگرم صحبت با هم شدیم و بابایی تکونت میداد دیدیم صدایی ازت نمیاد
نگاهت کردیم دیدیم خواب خوابی عشقمممممممم
بعد کلی کار کردن به خیال اینکه اخرین کارم عوض کردن پوشکته یهو کل پودر رو
خالی کردی رو خودت و زمین
الان دوستان میتونن حالمو درک کنن بیشتر توضیح نمیدم
دنیا در حال انهدام کمد لباساش
عشقم اینجا رابط شلنگ حیاط رو برداشته بودی و طفلی نظافتچی ساختمون
2 ساعت داشت پله بالا پایین میکرد تا اونو پیدا کنه بعدا متوجه شدیم دست تو بوده
و اینکه خدایا تو رو بابت دنیای نازم خیلی خیلی سپاسگذارم
و امیدوارم در این روزهای پایانی سال همه دلها گرم و عاشق و سلامت باشه
امیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن