خدا رو شکر گلمون خوب شد
جیگر مامان خیییییلی بیش از اندازه حالت بدتر شد طوری که بردیمت بیمارستان و هزار جور دارو و ازمایشو اخرشم گفتن خودش باید خوب بشه خدا میدونه چه حالی داشتیم
روی که با خاله یلدا و مامانی رسوندیمت بیمارستان اصلا حال نداشتی مدام اسهال داشتی و بابایی هم زود از سر کار خودشو رسوند به ما و برای گرفتن نمونه برگشتیم خونه و چنان اسهالی کردی که کل فرشا کثیف شد و فرداش بردیم تو حیاط مامانی شستیمشون با برداشتن نمونه زودی رفتیم بیمارستان و تا ساعت یک شب اونجا بودیم خیلی نگرانت بودیم
جواب که اومد خیالمون راحت شد و دکتر گفت چیز حطرناکی نیست و ویروس جدیده
خیلی بدنت ضعیف شده بود تب و اسهال شدید از یه طرف بی اشتهایی بدجورت از طرف دیگه
میتونم بگم یه هفته لب به هیچی نزدی فقط اب و شیر همین
خلاصه فردا شبش موندم خونه مامانی تا یکمی خودمم استراحت کرده باشم
مامانی برام دمنوش زودچوبه و زنجبیل درست کرد و کلی چیزای دیگه به خوردم داد و گفت چون دنیا شیر منو میخوره باید شیرم مثل دارو بشه براش و واقعا هم اثر داشت و خیلی زود جواب گرفتم و زودی اسهالت کم و کم شد و در نهایت کلا قطع شد الهی بمیرم باباجون اونقدر دوست داره و نگرانت بوده سر نماز برات گریه کرده بوده
از بابایی هم نمیگم که دیگه واقعا از نظر روحی و جسمی داغون بود هربار که میدید بعد اسهال میترسیدی و پاهاتو باز میکردیو از ترس ما رو صدا میزدی کلی اعصابش خورد میشد و اخرین بار دیگه تو ماشین گریه کرده بود
می ما و باباجی هم که اومده بودن دیدنت خیلی از اینکه ضعیف شده بودی ناراحت شدن
قربون چشمات بشم که اینقدر همه عاشقتن
در کل بعد اون روزای بد خدا رو شکر که دنیا ی ما خوب شد
از خدا میخوام هییییییچ بچه ایی مریض نباشه
و اینکه از دوستای گلمم خیییلی ممنونم که جویای حالمون بودن شرمنده نمیتونستم کامنتهای قشنگتون رو جواب بدم