هر زنی زیباست
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا زنها گریه می کنند؟ مادر فرزندش را در اغوش گرفت و گفت نمی دانم عزیزم نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت :بابا چرا مادر همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید این بود:همه زنها گریه می کنند بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتنند متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند از خداپرسید :خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد من زن رابه شکل ویژه ایی افریده ام به شانه های زن قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند به بدنش تحملی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند به دستانش قدرتی داده ام ک...
نویسنده :
مامان افسانه
14:39
هر زنی زیباست
پسرکی از مادرش پرسید : مادر چرا زنها گریه می کنند؟ مادر فرزندش را در اغوش گرفت و گفت نمی دانم عزیزم نمی دانم پسرک نزد پدرش رفت و گفت :بابا چرا مادر همیشه گریه می کند؟ او چه می خواهد؟ پدرش تنها دلیلی که به ذهنش می رسید این بود:همه زنها گریه می کنند بی هیچ دلیلی پسرک متعجب شد ولی هنوز از اینکه زنها خیلی راحت به گریه می افتنند متعجب بود یکبار در خواب دید که دارد با خدا صحبت می کند از خداپرسید :خدایا چرا زنها این همه گریه می کنند؟ خدا جواب داد من زن رابه شکل ویژه ایی افریده ام به شانه های زن قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل کند به بدنش تحملی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل کند به دستانش قدرتی داده ام که اگر تما...
نویسنده :
مامان افسانه
14:39
روز تولد نفس خانم ما ....
سلام دختر قشنگم ..... روزهای اخر که قرار بود شما نازنینم به دنیا بیایی روزهای سختی بود انگار نمی خواست لحظه های انتظار تموم بشن تا من و بابا شما گل نازمو بغل کنیم همگی ثانیه هارو می شماردیم تا 14 اذر برسه مامانی و بابایی و خاله یلدا از من بی طاقت تر شده بودن هر لحظه می گفتن شاید امروز به دنیا بیاد ولی شما راحت تو شکم مامانی جا خوش کرده بودی و ورجه وورجه میکردی خلاصه کارم شده بود هر روز تا از خواب بیدار میشدم یکراست میرفتم پیش خانم دکتری که قرار بود شمارو به دنیا بیاره التماس کنم که یه روز هم که شده شما رو زودتر به دنیا بیاره ولی قبول نمی کردددددددددد همش میگفت صبر کن الان نههه همه اهل محل منتظر شما بودن همش می پرسیدن چی شد دنیا نیومد لب...
نویسنده :
مامان افسانه
21:35
روز تولد نفس خانم ما ....
سلام دختر قشنگم ..... روزهای اخر که قرار بود شما نازنینم به دنیا بیایی روزهای سختی بود انگار نمی خواست لحظه های انتظار تموم بشن تا من و بابا شما گل نازمو بغل کنیم همگی ثانیه هارو می شماردیم تا 14 اذر برسه مامانی و بابایی و خاله یلدا از من بی طاقت تر شده بودن هر لحظه می گفتن شاید امروز به دنیا بیاد ولی شما راحت تو شکم مامانی جا خوش کرده بودی و ورجه وورجه میکردی خلاصه کارم شده بود هر روز تا از خواب بیدار میشدم یکراست میرفتم پیش خانم دکتری که قرار بود شمارو به دنیا بیاره التماس کنم که یه روز هم که شده شما رو زودتر به دنیا بیاره ولی قبول نمی کردددددددددد همش میگفت صبر کن الان نههه همه اهل محل منتظر شما بودن همش می پر...
نویسنده :
مامان افسانه
21:35
برای دنیای مامان
قشنگترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان وبدان که عاشقانه دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان افسانه
15:08
برای دنیای مامان
قشنگترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا تولد توست پس برای من بمان وبدان که عاشقانه دوستت دارم ...
نویسنده :
مامان افسانه
15:08
عیدنوروز93
سلام دنیای من امسال اولین عید نوروز شما بود اومدنتخانواده 2 نفری ما رووسعت داد و شدیم 3 نفر لباسای نازتو برات پوشونده بودم مثل ماه شده بودی هفت سین امسال به سلیقه بابا بود تا لحظه اخر تو شلوغی های بیرون دنبال هفت سین بود منم نگران که الان سال تحویل میشه و بابایی تو خیابونه ولی بلاخره هفت سین خوشگلی خریدو 10دقیقه مونده به سال تحویل اومد خونه تند تند شام و خوردیم و سفره هفت سین و چیدیمو تا شما هم اماده بشیسال تحویل شدو این چینین شد که ما هول هولکی وارد سال یک هزارو سیصدو نود و سه شدیییییییم بعد رفتیم دیدن بزرگترها واسه عید دیدنی و عیدی گرفتن که مهم ترین و شیرین ترینقسمت دیدو باز دیدهاست. این هم شما و هفت سین93 ...
نویسنده :
مامان افسانه
17:50
عیدنوروز93
سلام دنیای من امسال اولین عید نوروز شما بود اومدنت خانواده 2 نفری ما رو وسعت داد و شدیم 3 نفر لباسای نازتو برات پوشونده بودم مثل ماه شده بودی هفت سین امسال به سلیقه بابا بود تا لحظه اخر تو شلوغی های بیرون دنبال هفت سین بود منم نگران که الان سال تحویل میشه و بابایی تو خیابونه ولی بلاخره هفت سین خوشگلی خریدو 10دقیقه مونده به سال تحویل اومد خونه تند تند شام و خوردیم و سفره هفت سین و چیدیمو تا شما هم اماده بشی سال تحویل شدو این چینین شد که ما هول هولکی وارد سال یک هزارو سیصدو نود و سه شدیییییییم بعد رفتیم دیدن بزرگترها واسه عید دیدنی و عیدی گرفتن که مهم ترین و شیرین ترین قسمت دیدو باز دیدهاست. این هم ش...
نویسنده :
مامان افسانه
17:50
روز مادر مبارک
تقدیم به همه مادرها مخصوصا مادر خودم که واقعا تا این لحظه از محبت کم نذاشت و با به دنیا اومدن شماگل نازم بیش از اندازه کمکم کرد جوجوی من مامانی خیلی دوست داره و خیلی برات زحمت کشیده مخصوصا روزهای اولی که دنیا اومده بودی گلم ...
نویسنده :
مامان افسانه
2:30