عشق منی *****
سلام ستاره من
دو روز پیش تصمیم گرفتم یکم خونه رو خلوت تر کنم چون دیگه به هیچ چیزی رحم نمیکنی
هر چی رو بر میداشتم دلم نمیومد دوباره میذاشتم سر جاش تا اینکه زورم به اتاق شما رسید
و میز کامپیوترتو با کل وسیله هاش جمع کردم تا ببریم خونه مامانی و بذاریم توی زیرزمین تا هم اتاق شما خلوت تر بشه هم پروژه صخره نوردی شما منحل بشه اخه عشق من اصرار داری از همه چیز بالا بری
هر وقت می رفتی توی اتاقت اولین کاری که میکردی این بود که از کیس بالا بری و منم میترسیدم که نکنه دوتایی چپه بشید داغون بشید البته تو مهمتر بودیااااا خلاصه بابایی که همش میگفت این سیستم دنیاست و قراره باهاش بازی کنه راضی شد که جمعش کنیم اخه من نمیدونم این انصافه من و بابایی با تب لت و لب تاب و ... کار کنیم اونوقت دوردونه من چند ساله دیگه با یه سیستم قدیمی زمان قلقلک میرزا بازی کنه
(البته توجه کردید که چه نا محسوس هرچی وسیله تکنولوژی تو خونه داشتیمو ذکر کردم کلا من اهل فخر خروشی نیستم)
بلهههههههههههههه این جا بود که فکر باطل کردم که اتاق شما خلوت و ایمن شد عزیزم چون وقتی شما رو توی اتاقت تنها گذاشتم اومدم دیدم از تخت گرفتی و بلند شدی و داری تلاش میکنی بری بالا
راستی نفسم شما خونه مامانی بودی و ما اومدیم خونه سیستمو بردیم وقتی برگشتیم تا رفتی تو اتاقت سریع جای خالیشو فهمیدی و به صورت من نگاه کردی و با تعجب گفتی إ یعنی پس کووووو؟
اینم از عکسات گلم همش از تختت بلند میشدی و به جای خالیش نگاه میکردی فدات بشم که اینقدر دوستش داشتی منو ببخش فرزندممممممممم