مسافرت چند روزه ما
سلووووووم فسقل خانوووووم
جریان مسافرت رفتن ما خییییییلی یهویی شد از اونجایی که مامانی و بایایی تصمیم گرفتن یهویی برن اردبیل پیش خاله ام محمد عزیزم هم تا دید دوست دارم منم برم زودی پیشنهاد رفتن رو داد
منم خییییلی دلم هوای اردبیل رو کرد چون خیلی وقت بود اونجا نمیرفتم اونجا برام خاطره سه ماه تابستون رو داره که میرفتیم خونه مادربزرگ و کلییییییی گردش و بازی و خنده و خوشگذرونی
حال و هوایی داشت دم غروب اب زدن حیاط مادربزرگ و بلند شدن بوی گل محمدی ها , پهن کردن فرش و نسشتن تا شام
بعد شام رفتن به سرعین و اب بازی و بعددددد یه اش دوغ خوشمزه تو هوای بی نظیر و سرمای تابستونی
اخر شبم قرار گردش فردا رو گذاشتن
روزگاری بود حساسیت مادربزرگ رو میوه های درخت های حیاط و شیطنت ما برای قایمکی کندن اونا
ظهر میشد و پدربزرگ با کلیییی خرید تابستونی میومد البالوهای خوش رنگ و بو که ادمو به هوس می انداخت عطر هلوی زعفرونی و زردالوهای زرد زرد ,
پدربزرگ می یومد و خبر اومدن عمه خانم رو میداد وای که چه زنی بود جاش بهشت چقدر میخندیدیم وقت هسته گرفتن البالوها واسه مربا داستان ترافیک و شلوغی تهران رو تعریف میکرد یا وقتی داستان زایمانهای پر ماجرا و .... اخرش کل البالوها خورده می شد و چیزی برا مربا نمی موند
استارا رفتن رو نگو چقدررررر ذوق میکردیم تو اون بازارای شلوغش میچرخیدیمو تند تند خرت و پرت میخریدیم و تو راه برگشت هزاااار بار در می اوردیمو نگاهشون میکردیم
اما یه روز دیگه قلب مادر بزرگ نزد دیگه پدربزرگ از تنهایی خسته شد و رفت خونه بزرگ مادربزرگ سوت و کور شد دیگه صفا نداشت
چرا همه چیز قبلا فرق داشت؟ چرا همه چیز قشنگ بود ؟ همه چیز عطر داشت بو داشت؟؟
خلاصه روز بعد رفتن مامانی ما هم حرکت کردیمو رفتیم خونه خاله ام خیییلی خوش گذشت کلی بازی کردی
اینم عکسها...
چون شب رسیده بودیم شما خواب بودی و تا بیدار شدی شوکه شدی که ما کجاییم زودی رفتی تو حیاط با اینکه لباسات گرم بود ولی سردت شده بود از قیافه ات حسابی پیداست
بعد از خوردن صبحانه رفتیم منطقه خیلی قشنگ و سرسبز به اسم سردابه
که اب معدنیش شهرت جهانی داره و برای درمان انواع بیماریها به اونجا میان
شما پیش خاله یلدا موندی و همگی رفتیم اب معدنی و کلی خوش گذشت
تو راه برگشت هوس بلال کردیم کنار مزرعه گلای افتاب گردون و بلال وایستادیم
نم بارون قشنگی میومد بلالهای گرم خیییلی چسبید بلال روغنی اردبیل حرف نداره
با اونایی که اینجا میخوریم قابل قیاس نیست
بعد خوردن نهار و کمی استراحت عصرونه برداشتیمو رفتیم شورابیل خیلی سرد بود
بارون میومد شما هم از فرصت استفاده کردیو کمی اببازی کردی گلمممم
دو تا نی نی ناز هم بودن که به ماهی ها غذا می دادن و همه ماهی های کوچولو
جمع شده بودن جلوی اب شماهم خیلی ذوق کرده بودی و با تعجب نگاهشون میکردی
تو راه برگشت هم رفتیم باغ پرندگان و کلی پرنده خوشگل داشت
بعدشم با بابایی رفتیم مرکز خرید و کلی خرید کردیم از مغازه ایی که میخواستم برای شما
لباس بخرم صاحبش ترکیه ایی بود و اصلا متوجه منظور ما نمیشد منم دیدم
الان موقع بکار گیری زبانه کلی ترکیه ایی باهاش صحبت کردمو و کلییییی هم تخفیف گرفتم
بابایی هم میگفت بلاخره اینهمه سریال ترکیه ایی دیدن یجا بدردت خورد
فردا صبحش قرار شد بریم گردنه حیران تله کابین و سورتمه سوار بشیم
هوا به تمام معنی عاااااااالی بود نم بارون باد خنک بوی سرسبزی
چون زود بیدار شده بودی بی صدا اینطوری خوابت برد عشقمممممم
تله کابین عالی بود ارتفاعش منو خیلی ترسوند تابالای کوه رفت و اونور پیاده شدیم
چه منظره ایی بود همه جا مه بود سفید سفید شما رفتی سراغ بازی مامانی هم
شما رو نگه داشت تا ما حسابی شیطتنت کنیم من و بابایی و خاله یلداو پسرخاله ام
کلی عکسای ناز گرفیتم و از طرف تله کابین عکس یادگاری رو شاسی بهمون دادن البته
با هزینه خودمون
اخراش داشتیم یخ میزدیم
از اونجا رفتیم استارا کمی خرید کردیمو برگشتنی هم تو گردنه بساط نهار رو پهن کردیم
واقعا مزه داد جای همه خالی
بعدش اومدیم خونه حاضر شدیم تا برای شام بریم خونه عمه
بعد دو روز ما برگشتیم ولی بقیه موندن
تو راه برگشت هم مثل اومدن خانم بودی و بیشتر راه رو پشت ماشین خوابیدی
برگشتنی هم هوا بارون بود و کمی هم سردبرای نهار هم یه جای خیلی باصف وایستادیمو
شما کلی خوشت اومده بود
خدایا بابت تمامی دلخوشی ها و دوست داشتنها ممنونمممم