دنیای مامان بابادنیای مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

دنیا فرشته مامان بابا

دخترک 23 ماهه من و محمد

1394/9/6 16:02
نویسنده : مامان افسانه
861 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

چیزی به دو سالگیت نمونده گلمممم و هر روز ماهتر و شیرین تر میشی

اینم چند تا از نمونه هاش ...

چند روز پیش بعد دوسال با همدوره ایی هام دوستای خییییلی ماهم قرار گذاشتیم همدیگرو ببینیمniniweblog.com مامانی اصرار داشت شما رو نگهداره تا اذیت نشی  ولی من خواستم ببرمت با توکل به خدای بزرگ بردمتخندونکاولین تجربه مترو سوار شدنت خیییلی باحال بود البته قبلا یه بار وقتی کوچیک بودی سوار شدی که یادت نبود کلی ذوق داشتی خانمهایی که جنس میفروختن تا یه چیزی رو میاوردن جلو فکر میکردی دارن میدن به شما با چه ذوقی میگرفتی تازه تشکر هم میکردیقه قههخلاصه رسیدیمو رفتیم رستوران که واقعاااا خانم بودی چقدر با علی پسر الهه جون بازی کردی  وقتی هم رفتیم خونشون کلی میخواستی بازی کنی که متاسفانه علی جون بازی نمیکزد و همش گریه میکرد یا تو رو تو اتاق حبس میکرد این باعث شد اخراش کلافه بشی و از خستگی کل راه برگشت رو خوابیدی niniweblog.comدوستام شما رو اخرین بار وقتی چهل روزه بودی دیده بودن و واقعا عاشقت شده بودن اخه خییییلی ماه شده بودی نفسمممممممممممممممممممحبتمحبتمحبت

چند شب پیش وقتی اومدم چراغ اتاق خوابمون رو روشن کنم یهویی لامپش با صدای ترکیدن خاموش شد niniweblog.comو تو ترسیدی بعد خوابوندمت و صبح که بیدار شدی زودی از تختت اومدی پایین رفتی جلوی تختمون وایستادی بعد دوتا دستات رو گذاشتی زیر چونه ات و به لامپ نگاه میکردی و یهویی گفتی  : مامان میگم چراغ خراب شد چسب رو بیار من چسب بزنم خوب بشه روشن بشهniniweblog.com خیییلی هم جدی داشتی میگفتی نفسniniweblog.com

تازگیا خواب میبینی و خوابت فقط دو تاموضوع داره یا نیلا جون دختر عمه ات هست یا بستنی البته زوج و فردش کردی تداخلی پیش نیاد روزای زوج نیلا روزای فرد بستنی خخخخ خلاصه هر شب با کلی گریه و ناله تو خواب میگی نیلا نرووووووو یا میگی بیستی بیا پیشمممم خلاصه داستانی داریم niniweblog.com

یه مدتیه تو خونه راه میری و داد میزنی من عسلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم من جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگرم من نفســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمniniweblog.com خیلی باحال میگی اینارو یه بار که داشتی اینا رو میگفتی باباجون هم داشت برات تکرارشون میکرد در ادامه اش گفت تو عسلی تو مامانی همین رو که گفت خیلی جدی گفتی نه من خودمم niniweblog.com

شعر اتل متل رونصفه نیمه یاد گرفتی به این صورت:اتل متل توتوله گاب خوسین چه جوره نه شیر داره نه بیستون گابشو بردن دندستون  niniweblog.com

چند وقتیه علاقه پیدا کردی که همه چیزت رو تو کیفی چیزی بذاری با خودت بکشونی همه جا فایزه براتون از مسافرت کلی وسیله اورده بود بچه ها همشون رو ریختن باهاش بازی کردن  ولی شما حتی از مشما درشون هم نیاوردی و کل شب تو دستت بود جالب بود نه به وسایل اونا دست میزدی نه میذاشتی اونا به وسایلت دست یزنن البته خودت هم دلت نمیومد بهشون دست بزنی شب هم با مشما خوابیدی خخخخنده  واقعا این موضوع دردسری شده هاااااا کافیه بریم خرید هرچی بخریم رو میخوایی خودت بگیری و بیاری تا هر چند کیلویی باشهسکوت خلاصه خیلی زحمت کش شدیخندونک

بابایی عادتشه تا من بخوام خرید یا جایی برم عابر کارتشو میده یه روز بابایی نبود و میخواستیم بریم بیرون دیدم رفتی عابر کارت خودمو برداشتی اوردی میگی افسانه بیا گفتم نمیخوام مامانم گفنی جان افسانه بیاتعجب خواهش میکنم بیا گفتم باشه هر وقت خواستم ازت میگیرم گفتی جان افسانه بخوایی هااا باشههههههقه قهه

بابایی چند روزی برای سفر کاری رفته شمال و شما حسابی بهانه میگری و همش میگی بابا هنوز سرکاره؟؟؟ اشغالا رو برده؟؟(زمانهایی که بابا میخواد جایی بره که زود بیاد و شما گریه نکنی و باهاش نری میگیم بابا بره اشغالارو بذاره زود بیاد)ولی واقعا خیییلی سخته نبودن محمدم niniweblog.comبرای اینکه یکم هوات عوض بشه دبشب عمو مصطفی اومد دنبالمون رفتیم خونه فاطمه جون کلی با بچه ها بازی کردیniniweblog.com البته خیییلی هم همه جارو ترکوندینniniweblog.com  و کلی شرمنده شدیم شب هم می ما و فتانه جون و عمو حسین ما رو رسوندن خونه

نقاشی کشیدن هم یکی از علایق خییییلی محبوبت هست و با شعر چشم چشم دو ابرو مثلا نی نی میکشی بادکنک میکشی و ...niniweblog.com

این بود خلاصه ایی از روزانه هامونniniweblog.com

خدای ناب و مهربونم بابت همه چیز شکرررررررniniweblog.com

 

 

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان صفورا
12 آذر 94 2:55
عزیزم شیرین دوس داشتنی افسانه جون ماشالله دنیای نازم خیلی بزرگ و زیبا شده مواظبش باش اسپندم یادت نره قربون حرکاتو حرفاش بشم
مامان دیانا
13 آذر 94 7:44
سلام عزیزم.خوبید؟ حتما بابای دنیا خانم با کلی سوغات برگشته ودختر نازمون از تنهایی در اومده. چه جالب آخه ما هم هر جا بخواهیم دور از چشم دیانا بریم میگیم بریم آشغالهارو بذاریم زودی بیایم.تولد دو سالگیش هم با دو روز تعجیل خدمتتون تبریک میگم دوست عزیزم.ان شالله سالیان سال زیر سایه شما پدرو مادر مهربون عمر با عزت داشته باشن
نگین
13 آذر 94 12:38
ووووووووووووووووووووووی سلامممممممممممم دنیا جونم. سلام مامان افسانه خوبید؟ چقد خوشگل بازگو میکنید ماجرا رو یعنی خیعلی عالیه هاااااااا.هی میام یه متن رو 100بار میخونم.دنیاجونم خیلی نازی بوووووووووووس
مامان هستیا
14 آذر 94 9:03
سلام عزیزم امروز 2 ساله شدی 2 ساله شدنت مبارک باشه گلم انشالله 120 ساله بشی فدات می بوسمت عسلم
★مادر بزرگ★
14 آذر 94 13:26
خدا حفظش کنه
نگین
15 آذر 94 11:10
عزیز خاله دو ساله شدنت مبارک. انشالاه زیر سایه پدر و مادر و توکل بخدا به تموم ارزوهات برسی. افسانه هر روز آپ میکنم سر بزن بووووووووووووس