زندگی شیرین تر از قند ما 3 نفر
این روزها فینگیلی خانم ما داری بزرگ و بزرگتر میشی و حسابی قند و نباتمون شدی دورت بگردممممم
این چند وقت اصلا وقت اپ کردن وبت رو نداشتم و دوستهای گلم مثل همیشه منو شرمنده مهربونیشون کردن و دائم سراغت رو میگرفتن که پس چرا پست جدید نداری و چرا عکس نمیذاری؟؟؟
حقیقتش دورغ چرااااا؟؟؟باید مرورگرم رو اپ میکردم تا بتونم عکس بذارم منم که تنبل هی پشت گوش می انداختممم
خلاصه دیشب کارها انجام شد برای گذاشتن یک پست عالی و افشاگرانه از کارهای دخملی خونمووووون
دلم براتون بگه از گل خانم ما...
کلا دیگه چیزی به نام نظم تو خونمون وجود نداره اگه دیدین سلام منم برسونین یعنی کمدها به انبار لباس تبدیل شده کشوها روزی 10 بار منفجر میشه کابینتها دیگه زوار لولاشون در رفته از بس باز و بسته شدن یعنی من که 4 ساله زن خونه ام و مدام اشپزی میکنم و همش توی اشپزخونه ام اینقدر در اینارو باز و بسته نکردم که این خانم خانما تو این 2 ماه اینارو باز و بسته کرده دیگه قید پاک کردن شیشه ها رو زدم گذاشتم یهو عید پاکشون کنم(همچین خانم تمیزی هستم شرمنده ام نکنین خودم میدونم)
فدای چشات یه عروسک داری که مامانی از استارا برات اورده بود و شما اولا ازش میترسیدی و سمتش نمیرفتی ولی چند وقته عاشقش شدی تا از خواب بیدار میشی یا از بیرون میاییم خونه زودی میری سراغش و صداش میزنی : نَ نَ یعنی نی نی بعد پیداش میکنی و از موهاش میگیری و بوسش میکنی قربون محبتت بشم بعدش میاری میدیش به من تا بوسش کنمالبته اولا فقط نی نی رو باید بوس می کردم ولی الان دیگه هرچی می بینی برمیداری میاری میدی به من تا بوسش کنم مثلا چند روز پیش بابایی جورابش رو گذاشته بود کنار که بشوره من که دراز کشیده بودم اوردی با اصرار فشار میدادی رو لبام که بوسش کنم اخه گناه دارم من دخترممم
عاشق بوس کردناتم عزیزم برای همه بوس میفرستی ولی منو میایی از لبام بوس میکنی دستهای کوچولوت رو میذاری رو صورتم و اروم صورتت رو نزدیکم میکنی و لبات رو میذاری رو لبام چه حالی داره حس گرمای نفسهات عشقمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
به خونه سازی خیلی علاقه داری اینکه بابا درست کنه بعد شما بیایی خرابش کنی چقدر ذوق میکنی فدات
البته فکر کنم این علاقه از بابایی بهت رسیده اخه خیلی این بازی رو بابایی دوست داره دید تعداد خونه سازیهات کمه رفتیم برات تعداد بالاشو خرید حالا همش دوست داره بسازه و شما خراب کنی
چند روز پیش به سرم زد دکور خونه رو عوض کنم فرش رو تا کردم تا راحت وسیله ها جا بجا بشن من که هل میدادم اولش یکم نگاه کردی بعدش اومدی تا با من هل بدی یعنی اون لحظه میخواستم قورتت بدمممم
الکی نفس نفس هم میزدی فدااااااااااااااااااااااات
نمیدونی با اون پاهای ناز و کوچولوت چقدر ماه راه میری چقدر خوردنی میشی موقع راه رفتن قدم برداشتنت واقعا دیدنیه تند تند پشت سرمون راه میایی و اگه هزار بار هم زمین بخوری بلند میشی و خودت رو بهمون میرسونی کلا در تمام طول روز در حال راه رفتنی عزیز دلم حتی تلویزیون هم ایستاده میبینی واییییییییییییییییی عاشق تیتراژ شروع برنامه خانواده ایی اصلا با یه شدت خاصی دوستش داری تا پخش میشه دست میزنی و میرقصی قرتی منننننننننننننننننننن
همش بابایی میگه دنیا بیام بخورمت تو هم میگی نــــــــــــــــــــــه بعد تند تند راه میری مثلا داری می دویی و میخندی و پشت سرت رو نگاه میکنی که ببینی بابا اومده سراغت یا نه عسلی
تازگیا سرسری میکنی و چشمک میزنی نمیدونی چی میشی فیلمشو گرفتم ولی نشد عکس بگیرم گلم
اینطوری چشمک میزنی که هر دوتا چشمتو میبندی و رو هم فشار میدی و باز میکنی چند بار اینکار رو تکرار میکنی و فکر میکنی داری چشمک میزنی عسل من
هر صدایی در میاریم زودی ادامون رو در میاری البته در حد بضاعتت
هر جا میریم فقط بوس میدی چند روز پیش رفته بودیم خرید اونقدر به خانمه بوس فرستاده بودی خانمه قبل از اینکه ما بگیم کلی بهمون تخفیف داد و گفت از بس بوس فرستاد میخوام بخورمش بجاش تخفیف دادم گفنم خوبه همه جا با هم بریم کمک بزرگی به اقتصاد خانواده میکنی
راستی چند روز پیش شب بی خوابی به سر منو بابایی زده بود و بابایی مهربون گفت بریم دور دور رفتیم بیرون هوا سرد بود سمت کرج که رفتیم چه برف قشنگی اومده بود همه جا سفید شده بود بابا چند تا عکس انداخت ولی شما خواب بودی و ندیدی با بابا کلی یاد روز دنیا اومدنت افتادیم اون روز چه برف ناز و قشنگی اومده بود همه جا سفید سفید شده بود چه زود یک سال گذشتدلمون نمیخواد این روزا تموم بشن
حالا بریم سراغ عکسهای نازت ناز من و بابایی
چند روز پیش با مامانی رفته بودیم پارک و شما یکم بازی کردی و مقداری پیاده روی نمودی
این کفشها رو بابایی برات خریده بود و همش میگفت پس دنیا کی راه می افته تا پاش کنه
اینارو بابایی برات درست میکنه تا شما خرابش کنی
در حال خراب کردن اثار هنری بابایی هستی عزیزم
خیلی تابت رو دوست داری شعر تاب تاب رو هم خیلی ناز میخونی
الکی نمیگم که خیلی شیطون شدی برا همه حرفام مدرک دارم خانمممم
خوشحالی که ماموریتت با موفقیت انجام شد اخرش می ری توش میشینی
که مطمئن بشی چیزی داخلش نمونده باشه
عشقم کافیه خسته بشی اینطوری ولو میشی
این عکس واسه روزیه که رفتیم برات النگو بخریم همین که اقاهه اومد اندازه دستت رو ببینه
چنان گریه ایی کردی که اخرش خوابت برد حالا بیا خوبی کن
میز شب یلدایی که مامانی زحمتش رو کشیده بود یلدای همه با تاخیر فراوان مباررررک
این لباسهارو بابایی برا شب یلداییت برات خریده عکسش شرمنده زیادی هنری شده
اخه وروجک نمی نشینه خوووو
این ها رو هم مامانی و باباجون برای شب یلدا برات خریده بودن البته 2تا بلوز هم برای من
و در اخر بازهم مثل همیشه باید بگم خدایا عاشقانه عاشقتم که همه زیبایی ها رو برای من و زندگیم لایق دیدی زندگیمون رو در پناه خودت حفظ کن البته دنیای نازمون و همه فرشته کوچولوها رو دو قبضه حافظشون باش امیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
خدا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی شاکر و سپاسگذار نعماتت هستم (البته خدایا به اون موضوعی که تو دلمه بی زحمت رسیدگی کن خیلی واجبه ممنونممممم)