دنیای مامان بابادنیای مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

دنیا فرشته مامان بابا

قصه های بی غصه ماااا

1394/4/9 16:18
نویسنده : مامان افسانه
847 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گردوی مامان

دیگه یواش یواش دارم رکورد میزنمو به سالی یه پست میرسمniniweblog.com

باور کن روزا کنارت خیلی داره قشنگ می گذره و اصلا فرصتی برای نوشتن احوالاتمون پیدا نمیکنم همش میگم امشب مینویسم فردا شب می نویسم

خلاصه بگذریمو بریم سر اصل داستانمون ...

جیگر مامان 23 خرداد بابایی مهربون زانوش رو عمل کرد و چند شبی خونه نبود شبی که اومدم خونه و خونه  رو بدون محمد دیدم چقدر گریه کردم niniweblog.comدلم براش پر میکشید niniweblog.comتو هم تا اومدی خونه تندی رفتی همه جا سرک کشیدی و همش می گفتی هدایی هدایی (کجایی کجایی) بعد که دیدی بابا نیست اومدی با نا امیدی دستات رو بالا اوردی و گفتی بابایی نیست یفته(رفته)niniweblog.com بعدش اومدی و اشکامو پاک کردی و بوسم کردی فدای قلب مهربونت بشم مادرniniweblog.com

چند روز نبودن بابا سخت بود و من هر روز شما رو میذاشتم پیش مامانی و میرفتم بیمارستان  وقتی هم که از پیش بابایی میومدم تا فرداش که بازم برم پیشش با هم  اس ام اسی  صحبت میکردیمniniweblog.com فردای عمل باباniniweblog.com هم همگی اومدن بیمارستان دیدنش و بعد دو روز بابا اومد خونه و کلی ذوق کردیمniniweblog.com

این قسمت بد روزهامون بود خواستم اول بگم تا بگذره  و به جاهای خوبش برسیم ناناسی

یه روز جمعه همگی قرار گذاشتیم بریم جاده چالوس روز خوبی بود شما فسقلیا تا تونستید اتیش سوزودنید و بازی کردیدniniweblog.com نزدیک جایی که ما نشسته بودیم لوله اب رد می شد و سوراخ شده بود ازش اب میومد شما ها کلا چسبیده بودید به اون یه ذره سوراخ ول کن نبودید چقدر با هاش حال میکردید نیلا که کلا دیگه اب تنی کرده بود و خیسه خیس بود اریا هم بعضی وقتا میومد یه تفال چند دقیقه ایی میزد و میرفت و پای ثابتش تو و نیلا خانم بودیدniniweblog.com تا نزدیکای عصر برگشتیمو تا نشستیم تو ماشین خوابت برد و تو خونه هم تا نصفه شب خوابیدیم حالا خوبه کوه نکنده بودیمniniweblog.comniniweblog.com

چند روز بعدش بابایی ما رو برد شهربازی و شما گل مامان حسابی بازی کردیniniweblog.com

و این روزا ماه رمضون شروع شده و شما دومین ماه رمضونی هست که فرشته این خونه شدی عشقممممم

راستی یه حرکت بزرگی هم کردممممم و اون اینکه در طی یک اقدام انتحاری شما رو از شیر گرفتمممممممniniweblog.com

ماجراش جالبه اولش چسب زدمو شما دو روزی رو طاقت اوردی و همش میگفتی اوف شده و نازش می کردی ولی شب دوم ول کن نبودی و یه سره جیغ میزدی که شیر میخوام  niniweblog.comمنم مجبور شدم چسب رو بردارمو شما شیر خوردی فرداش با خنده بهم میگفتی اوف هوب سد؟ (اوف خوب شد؟) و من کلی ضایع شدم که تو دستمو خونده بودی

خلاصههههههههههه بعد چند روز به فکرم زد که بر خلاف میل باطنی از فلفل استفاده کنم niniweblog.comکل روز تا می دیدی میگفتی اوف و میرفتی تا اینکه دلت خواست شیر بخوریییییییییییییی دختر عزیزم خدا شاهده تو این قسمت ماجرا من گفتم نه اوف شده تا نخوری ولی باور نکردیخندونک و تا اومدی اولین مک رو بزنی مثل ماه بغض کردی طوری که دو طرف لبات تا چونه ات اومد پایین بعد چنان گریه ایی کردی niniweblog.comکه دل من و بابا که هیچ دل تمام وسایل خونه بحالت سوخت و بعدش هر وقت می گفتم ممشی زودی میگفتی نهههههههههههههههه وقتی هم دلت میخواد که شیر بخوری از عروسک گرفته تا کنترل تی وی رو میاری رو میگی می هویه؟ (یعنی میخوره؟) بعدش من باید ادای اخ بودن شیر رو در بیارم که شما رضایت بدی که شیرت اخ شده نفسمممممسکوت

تازگیا خیییییلی ورزشکار شدی دیگه خیییییلی , به این شکل که جونم برات بگه از همه چیز بالا میری از مبل بالا میری تا رو اپن بشینی از میز ال سی دی بالا میری و میشینی کلی هم کیف میکنی از پاتختی های اتاقمون بالا میری از تختت بالا میری و میخوایی از اونجا کمک بگیری تا بری بالای کمدت خلاصه وضعیتی داریم البته چند روزیه سندرومه بالا رفتنت شدیدتر شده امروز از دیوار چسبیده بودی و میخواستی بالا بری  دیگه این صحنه رو که دیدم فهمیدم وضعیتت اورژانسی شده عشقممممممniniweblog.com

تمام اجزای صورتت رو می شناسی و دونه دونه با اسمش میگی:

تشامه : چشامه

اوپ : لوپ

گوشامه : گوشامه

دماخه : دماغه

دهنمه : دهنمه

دیندونامه : دندونامه

موهاشه : موهامه

دست و پا و لاک و النگوت رو هم قشنگ می شناسی و تلفظ میکنی

چند روزی هم هست که دیگه جمله می گی مثلا دیروز صبح بیدار شدی و میگی مامانی صبونه می هویی؟ یعنی صبحانه می خورم

وقتی چیزی رو میخوایی خیلی ماه میشی یکمی گردنت رو خم میکنی و مثلا همه جا رو نگاه می کنی و مدام میگی هدایی هدایی  تا من یا بابایی میریم اتاق یا اشپزخونه راه میوفتی دنبالمون و میگی باباجونی هدایی؟محبت؟niniweblog.com

مامانی هدایی؟؟

کلمات دیگه ایی که خیلی ناز میگی :

لیلان : لیوان

قاقوق : قاشق

انال : چنگال

لندلی : صندلی

ابالو : البالو

خداسز : خدافظ

دیمپایی : دمپایی

حوجل : خوشگل

ببل : بغل

باکالی : بادکنک

سلام ملیک : سلام علیک

بابا بخاطر زانوش مجبوره نسشته نماز بخونه بخاطر همین روی صندلی نهار خوری نمازشو میخونه تا شما نیایی همش مهر رو ببری. از بابا یاد گرفتی صندلیت رو میاری میذاری زیر پات وایمیستی روش مهر رو می ذاری رو میز و پیشونیت رو میذاری رو مهر فدااااااااااااااااااااااات نماز خوندنت رو هم که دیگه نگوووووو مهر و می بری بعد از اینکه نصفشو خوردی میاری میذاری رو زمین بعد  ایستاده یه چیزایی میگی بعد بدون اینکه زانوهات رو خم کنی دولا میشی رو مهر و با هزااااار زحمت پیشونیت رو میذاری رو مهر که مثلا سجده کنیniniweblog.com یهو چپه میکنی نفسمممممم

خخخخخخ خیلی باحال میشه سریع اطرافت رو نگاه میکنی زودی خودت رو جمع و جور میکنیniniweblog.com

یه مشکلی که ما با هم داریم سر خواسته های تویه عسلم یعنی بعضی وقتا دلم میخواد موهامو بکنم niniweblog.comمخصوصا وقتایی که میخوام چیزی ببینم اول میایی میگی مامان اوشنمه ( گشنمه) بعد میگی اذا ( غذا) بلند میشم و غذا گرم میکنم با هزاااار هیجان میایی میشینی تا بخوری تا میام اولین قاشق رو بذارم دهنت میگی قاقوقم ( قاشقم) میرم اونو میارم تا میخوام غذات رو بدم میگی اببه تا اب میارم میشینم میگی نی نی ( اخه همیشه نی نیت رو پیش مرگت میکنی هروقت چیزی میخوام بدم که تا حالا نخوردی یا دوست نداری اول میگی  به نی نی بدم تا گه اون خورد و طوریش نشد یعنی اینکه مشکلی نیست و بعدش خودت میخوری شانس اوردم شاهی , پادشاهی چیزی نشدی والاااا) خلاصه نی نی رو میارم تا میشینم میگی شیب بعدش میگی موز بعدش لندلی و .... دیگه اخرش کم میارم میگم اصلا غذات رو بردم niniweblog.comتا میام ببرم میگی ببشید ( ببخشید) بعدش همه غذات رو میخوری

عشق کوچولوی من یکی از علایقت بادکنکه یعنی در حد فجیع دوست داریبوس

هرچیزی که میخوایی وقت بهت می دیدیم زودی میگی مرسی فدای ادبتniniweblog.com

چند روز پیش  رفتیم یکمی خرید کنیم یه پسره جلوت بود فکر کردی مهدی پسر همسایمونه صداش زدی برنگشت بعد گفتی علی دیدی بازم برنگشت  بعد گفتی حانممممم حانمممم پسره هم خیلی شاکی  برگشت  نگات کرد فکر کردی اسمش حانمه حالا راه افتاده بودی دنبالش همش میگفتی حانم حانمممم بیا بیاااااniniweblog.comقه قهه (جیگرم اسم هر کسی رو بلد نباشی بهش حانم میگی حالا فرقی نداره خانم باشه یا اقا)

تازگیا وقتی میخوایی بری برای ترکوندن جایی دستات رو برا خدافظی تکون میدی و میگی حداسز اینجاست که میفهمم داری میری برای ماموریت جدید niniweblog.com

یاد گرفتی کتاب یا دفترت رو میاری و میذاری جلوت و صدای خوندن در میاری دانشمند منniniweblog.com

وقتی میخواییی با بابایی جایی بری به جای اینکه من بهت بگم به سلامت تو به من میگی سلالت

وقتی یه لباس جدید می پوشم یا حاضر میشم که بیرون برم میایی بهم میگی حوجل شدی قربونت برممممممniniweblog.com

وقتی هم حوصله چیزی رو نداری همش میگی نه بابا

niniweblog.comخلاصه  که ماه اندر ماه شدییییییی خودت خبر نداریniniweblog.com

خدایا خییییییلی ممنونم بخاطر همه چیییییزمحبت

 

 

تازگیا عاشق بلال شدی  و هر باری که بریم پارک یه دونه هم بلال باید بخوری

البته نصفشو گلمممم

توی عکس پایینی داری برای گلدون مامانی نقشه میکشی

 وقتی از تختت میری بالا این همه ذوق میکنی عشقممممم

جاده چالوس و شیطنت های شما وروجکهاااااا

 

چون صبح زود بیدار شده بودی خیلی زود خوابت برد نانازمممم

 

 تازگیا خیلی به تاپت علاقه پیدا کردی و کلا برای خواب ظهرت باید با تاب بخوابی

خلاصهههههههههههههههههههههههههههههههههه عاشقتییییییییم

پسندها (5)

نظرات (8)

مامان هستیا
18 تیر 94 9:23
سلام عزیزم خوبی؟خیلی دلم برات تنگ شده بود فدای شیرین زبونی هات بشه خاله خیلی ماهی گلم معلومه خیلی شیطون شدی که می خوای از دیوار راست بالا بری!!! بالاخره مامی شما هم از شیر گرفتتون راستی عزیزم میگن تابستون نباید از شیر گرفت دنیا جون اذیت نشد؟ افسانه جون انشالله همیشه سلامتی باشه و حال همسرتون زودتر خوب بشه روی ماه دنیا جونو از طرف من ببوسید ....این دومین کامنتم بود اولی رو بدون اینکه اسم و آدرسی بنویسم اشتباهی زدم پرید دوباره مجبور شدم بتایپم
مامان افسانه
پاسخ
سلام عزیرم خوبی هستیای نازم خوبه ممنون که بهمون سر میزنی نه خدا رو شکر اصلا اذیت نشد البته برای اینکه مشکلی پیش نیاد در طول روز اصلا از خونه بیرون نیومدم خیییلی ممنونم ان شاالله شما هم همیشه شاد و خرم باشین
مامان دیانا
18 تیر 94 10:03
سلام سلام صد تا سلام بالاخره مامان افسانه اومدفکر کنم این روزها همه سر گرم لاین و وایبرو تلگرامو .....هستن و دیگه وقتی واسه وب کوچولوها نمیمونه فدای شیرین زبونیت بشم.آفرین که دختر خوبی بودی و با مامان همکاری کردی و دیگه شیر مامانو نخوردی.دعا کن دیانا هم بتونه این شرایطو تحمل کنه. وای خوش به حال دنیا خانم که این همه همبازی داشته و حسابی آب بازی کرده. ان شالله همیشه در کنار هم جمع سه نفره شاد و سلامتی داشته باشید.میبوسمت عزیزم
مامان افسانه
پاسخ
سلام به دوست گل و مهربونم حقیقتش یه اشتباهی کردم عضو گروه اشپزی شدم نمیدونی عکس چه غذاهایی میذارن بوخودا دلم میخوااااد حدای شوخی بیشتر وقتمو سعی میکنم با بازی کردن با دنیا بگذرونم و انجام دادن کارهای خونه ان شاالله شما هم به راحتی بتونی دیانای نازمو از شیر بگیری خیییلی بعدش راحت میشی خیییلی بوووووس برای روی ماهتون
دنیا
18 تیر 94 15:11
سلام عزیزم. ما اومدیم بعداز شش ماه وقفه. خوشحال میشم به وبمون سر بزنی و با کامنتای خوشگلت خوشحال ترمون کنی عزیزم
مامان افسانه
پاسخ
چشم عزیزم
مامان دلنیا
19 تیر 94 17:58
سلام عزیزم خوبی؟ دنیا خانوم که هزار ماشالله عسلی شده واسه خودش وحسابی خوردنی شده این نی نی های خوشمل هر چی میگذره خوشمزه تر میشن عزیزم فدای شیرین زبونیت ماشالله پیشرفتت عالیه عزیزم. ایشالله بابای دنیا جونم همیشه سلامت باشن همیشه به گردش خانوم طلا یه عالمه بووووووووووس واسه دنیا خانوم. افسانه جون نری تا ماه دیگه هاااااااااااااااااااااااااااا زود به زود پست بذار دلمون واستون تنگ میشه اخهههههههههههههههه
مامان افسانه
پاسخ
سلام به دوست گل و ماهم خوبی دلنیا ی نازم خوبه خیییلی دلم براتون تنگ شده بود دیر اومدن این خوبیا رو هم داره عزیز میشی شوخی کردم چشم سعی میکنم زود زود بیام بوووووووووووووووووووووووووووس
مامی آتریسا جون
20 تیر 94 10:14
سلام افسانه جون، خوبی عزیزم دنیا جونم بووووووووووووووسحسابی دلتنگ بودم گلم فدا خوابیدنش بشم ، فدا شیرین زبونی شما بشم من مبارکه عزیزم؛ چه خوب که تو این سن از شیر گرفتی افسانه جون؛ بزرگتر بشن سخت میشه، خیلی کار خوبی کردی عزیزم ایشالله که بابایی دنیا جونم خوب خوب شده عکس های خیلی نازی گذاشتی افسانه جون عزیزم این مدلی کردن عکس ها رو با برنامه ی خاصی انجام میدی؟
مامان افسانه
پاسخ
سلام دوست عزیزم خوبی گلم خیلی ممنونم من و دنیا هم خیلی دلمون تنگ شده بود شرمنده که کمی گرفتار بودم اره گلم حس میکردم با بزرگتر شدنش انگاری بیشتر وابسته میشه و کمتر غذا میخوره به خاطر همین منم کارو یک سره کردم خییییییلی ممنونم از مهربونیییییت بله عزیزم با برنامه فتو گرید اینکارو میکنم
نگین
23 تیر 94 19:56
سلاممممممممممممممممممممممممممممم افسانه جون.خوش اومدی بابا . عه کم میای کم مینویسی خووو ما هم دلمون برا دنیاجون تنگ میشه. اخی قربونت چقد ناناز شده یعنی عاشق این نوشتار شما هستم که خیلی ناز کارها و حرفای دخملتون بازگو میکنید .... خیلی ناز میحرفه خدا حفظش کنه .بووووووووووووووووووووووووووس
مامان افسانه
پاسخ
سلام دوست گلم خوبی عزیزم خیلی ممنونم که همیشه به یادمون هستی خیلی ماهیییییییی
نازدونه
24 تیر 94 8:49
سلام خانومی.به به با کلی ماجرا برگشتید بازم.الهی چقد شیرین زبون هست دنیاجون.راستی دنیا هدا بودی«کجا بودی»این قسمت به زبان خودت بود. بووووووووووووس
مامان افسانه
پاسخ
سلام دوست مهربونم خوبی گلم واقعا شرمنده معرفتتم بوووووس
مامی فاطمه خانوم
29 تیر 94 12:12
ماشالله به عزیز خاله عزیزم چه جوری عکس میذاری من که هیچ کسی رو قبول نمیکنه البته عکسا رو موبایلم میگیرم؟
مامان افسانه
پاسخ
سلام دوست گلن خوبی فاطمه حونم خوبه شاید حجم عکسات بالاست که خیلی راحت میتونی حجمش رو کم کنی و برای خوشگل کردنشون هم از برنامه های مختلف گوشی های اندروید استفاده کنی یکی از این برنامه ها که حجم رو هم کم مبکنه photocat هستش