من و دخملی اومدیییییییییییییییم
سلام به دوستای ناز و گل و مهربونم که همیشه منو شرمنده خوبی ها و مهربونی هاشون میکنن این مدت خیلی خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دلم براتون تنگ شده بود مامانم و بابام و خواهرم رفته بودن شهرستانمون و چون خونشون ویلاییه از ما خواستن بریم اونجا تا یه وقت اتفاقی نیوفته ما هم رفتیم انجا اگه درد نبودن انترنت رو نا دیده بگیریم خیلی خوب بود چون هم حیاط داشتیم و حسابی دخملی توی حیاط مامانی روروئک بازی میکرد و دم غروب باغچه رو اب میدادم و با دخملم در حدی که اسراف نباشه اب بازی میکردیم و هر روز میرفتیم پارک دم خونه و حسابی دنیا خانم ما تاب بازی میکرد و از اونجایی که خاله یلدا ماشینشو نبرده بود ما حسابی ماشین دار شده ب...
نویسنده :
مامان افسانه
15:51