سالگرد چهار سال عاشقی***
این پست برای عشقمه برای محمد عزیزم ***
برای کسی که بودنش کنارم نه تکراری میشه نه عادت
برای کسی که فقط و فقط عاشق بودن رو بلده
همین و بس ...
26 بهمن امسال چهار سالگی یکی شدنمون تموم شد و رفت که پنج ساله بشه
محمدم مرد خوب قصه های شاه پریون من عاشقانه عاشقتم چون تو خود عشق و دوست داشتنی
از اینکه تو رو دارم خیلی خدارو شاکرم چون مهربونیت , عشقت , دوست داشتنت قد یه دنیاست
** عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشقتم عشقـــــــــــــــــــــــــــــــــم**
امسال باز هم مثل هر سال برام سنگ تموم گذاشتی و خیلی ازت ممنونم .
فرشته های زندگی من
با اینکه بابایی خیلی مریض بود و اصلا حال نداشت عصری گفت حاضر بشین میخواییم
بریم یه جایی من و دنیا هم چون کلا ددری هستیم اصولا نمی پرسیم کجا فقط زود اماده
میشیم منم مثلا اصلا حواسم نبود که سالگرده ازدواجمونه
بعد یکم دور دور کردن بابایی گفت حالا وقت شامه و رفتیم رستوران
برای اولین بار شما رو با خودمون بردیم اخه عزیز دلم چون میدونیم این جور جاها اذیت میشی
سعی میکنیم وقتی میریم شما پیش مامانی باشی
برای شما صندلی غذا اوردن و شما با قرار گرفتن داخل اون کلا از پیاده کردن نقشه هایی که
برای دکور اونجا کشیده بودی محروم شدی و با افسوس به اطراف نگاه میکردی
این جوری که در تصویر مشاهده میکنی گلمممم
میز بغلی ما هم یه بچه دو یا سه ساله داشت و اینجا زل زدی بهش
داری فکر میکنی چطوری از اینجا خلاص بشم برم سراغش
و در اخـــــــــــــــــــر سخن کادو خوشتر است
اینم کادوی محمد عزیزم که یکی برای سالگرد ازدواج و یکی برای سالگرد عقدمون که
28 ابان بود خیــــــــــــــــــــــلی ممنون عشق خوبممممممم
خدایا مثل همیشه بخاطر عشق و خوشبختی که به زندگی ما دادی خیلی خیلی
شاکر و سپاسگذارت هستمممممم